- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
گریه کردم به تو و از تو، نوایی نرسید هر چه گـفتم پسرم! هیچ صدایی نـرسید بوسـه دادم به لبت تا که لـبـی بگـشایـی از لبِ غرق به خـون تو، نـوایی نرسـید سوخت از داغ تو، بابا ! جگـرسوخته ام سوی این سوخته دل، باد صبایی نرسید گر که خون جگرم ریخت ز دیده به دلم سخـت تـر از غـم تـو تیـر بلایی نرسیـد در کـنار تن صد چاک تو، بـیــمار شدم سوختم در تب غم، گرد شـفـایـی نرسید گـره افـتـاده چـو در کـار دلـم از داغت غیر زینب ز حرم، عـقده گشـایـی نرسید بار داغ تو به روی جگرم، سنگین بود درد بسـیار به دل بود و دوایـی نـرسیـد خواستم تا که به ناله زجهان دست کشم جان به لب آمد و غم ناله به جایی نرسید به وفائی که تو دادی به ره دوست نشان در ره عشق و وفا هیچ « وفایی» نرسید
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
در رزمگاه عشق، نه فرق پسر شكست دشمن درست، شيـشۀ عمر پدر شكست پـشـتی، كه جز مـقـابل يكـتا، دو تا نشد پشت حسين بود و ز داغ پـسـر شكست تا شد سپـر به تيـغ، سر شـبه مصطـفی سر شد دو تا و رونق شق القمر شكست شد با سر شكسته ز زين سرنگون ولی با آن شكـست داد به بـيـدادگـر شـكـست سرسبـز شد به اشك نـهـالم، ولـيك تـيـغ تا اين نهال خواست برآرد ثمر، شكست با اشك چشم ريخته شد طرح اين رثـاء زان اين سروده قيمت دُرّ و گهر شكست
: امتیاز
|
حربن یزید ریاحی
اگر بر آستـان خـوانی مـرا، خـاک دَرَت گـردم و گر از در برانی، خاک پای لـشگرت گـردم دل وجانم، ز تاب شرم، هم چون شمع میسوزد بـده پـروانـه، تا پروانه سان خاکـسترت گردم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
دنــیــا شــنــیــد آهِ نــیــسـتــانـی تـو را بـر نـیـزه دیـد آیـــنـــه گـــردانـی تو را موج نسیم غمزده حـس کرد مـو به مـو بر اوج نــیـــزه عـمـق پـریـشانی تو را سنگی که قلب دخت علی را نشانه رفت آمد شکست حـــرمـت پـیـشـانـی تــو را قومی که سجده بـر بـُت ابـلـیس برده اند انـکــار کـــرده انــد مـسـلمـانـی تــو را آنـان که گوشـشان پر از آواز سکه شـد نـشـنـیـده انــد لهـجــه ی قــرآنـی تــو را بـا ایــنـهـمـه کـسـی نـتـوانـسـت کـم کند یــک ذره از تــجــلـی عـرفــانی تـو را بـعد از طـلوع سـرخ تو ای آفـتاب سبز چـشـمـی نـدیــد مـغـرب پـایــانی تـو را
: امتیاز
|
برگشت اسب امام حسین علیه السلام
می آید از سمت غربت، اسبی که تنهای تنهاست تصویر مردی که رفته ست در چشمهایش هویداست یالش که همزاد موج ست دارد فراز و فرودی اما فرازی که بشکوه، اما فرودی که زیباست درعمق یادش نهفته ست خشمی که پایان ندارد در زیر خاکستر او، گلهای آتـش شکوفاست درجان او ریشه کرده ست عشقی که زخمی ترین ست زخمی که ازجنس گودال، اما به ژرفای دریاست در چشم او می سراید مردی که شعر رسایش با آنکه کوتاه و ژرف است اما در اوج بلندا است داغی که ازجنس لاله ست درچشم اشکش شکفته ست؟ یا سرکشی های آتش در آب و آئینه پیداست؟ هم زین او واژگون ست،هم یال اوغرق خون ست جایی که باید بیفتد از پای زینب، همین جاست! دارد زبان نگاهـش با خود سلام و پـیامی گویی سلامش به زینب اما پیامش به دنیاست از پا سوار من افـتاد تا آنکه مردی بـتازد درصحنه هایی که امروز،درعرصه هایی که فرداست این اسبی بی صاحب انگار درانتظارسواری ست تا کاروان را براند در امـتدادی که پـیداسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
نمیدانم تو را در ابـر دیم؟ یا كجا دیـدم به هرجایی كه رو كردم فقط روی تو را دیدم تو را درمثنوی، درنی، تو را درهای و هو، درنی تـو را در بند بـندِ نالههـای بی صـدا دیدم تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی تـو را شكل توسل، مثل ندبه،چون دعا دیدم دوباره لـیـلة الـقدر آمد و شوریـدگیهایم تب شعر و غزل گل كرد و شور نینوا دیدم شب موئیدن شـب آمد و موئـیدن شاعـر شكـستم در خودم از بس كه باران بلا دیدم صدایت كردم و آئیـنهها تابـید در چشمم نـگـاهـم را به دالانِ بهـشـتی تازه وا دیدم نگاهم كردی و باران یکریـزِ غزل آمـد نـگـاهت كردم و رنگین كمانی از خدا دیدم تو را درشمعها، قـندیلها، در عود، در اسپند دلـم را پَـرزنـان در حـلـقۀ پروانـهها دیدم تو را پـیچیده درخون، درحریر ظهرعاشورا تـو را در واژههـای سبز رنگ ربّـنا دیدم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
ای شرار غـمت از دايـره خاك حـسيـن شـعلـه انـداخـته در دامـن افـلاك حسين بـرقـی از آتـش داغ تـو نـمـی گـردد کـم انس و جان را بود ار ديده نمناك حسين روز محشر به شفاعت نکنی گر تو نظر باشـد آنروز حساب همگان پـاك حسين چاك چاك است دل عالم و آدم كه تو را بـوريـا شـد كفـنِ پيـكرِ صد چاك حسين حَرَمَت كعبه عشق است و در آن موج زند خون هـفتاد ودو تن عاشق بی باك حسين آه از آن دم كه زدی پای شهادت به ركاب گِرد تو پرده گيان دست به فتراك حسين زان مـيان دخـتر آزاده وزيـنب مَنِـشَـت ناله زد از دل خونين وعطشناك حسين كای پدر گر كه شود باز بگردان ما را بــه جـوارِ حـرمِ سـيــد لــولاك حـسـيـن رفتی و پشت سرت اهل حرم ناله كنان رفـتـي وپـيش رخت لشگرسـفّاك حسين رفـتـی و اهـل حرم بـاز نـديـدند رُخـت تا كه دیدند تو را با تن صد چاك حسين حــاصـل عــمر مؤيـّـد زغــم عـاشـورا دل غـمـنـاك شـد و ديـده نـمـناك حسـين
: امتیاز
|
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند با یاس ســرخ بــاغ پیغمبر، چـه کــردند گــرگــان کوفه، جسم او در بَر گــرفتـند با هــم گــلاب از آن گل پـرپــر گـرفـتند با ســوز دل زخــم تنش را تــاب دادنــد آن تـشـنـهْ لب، را از دمِ تـیــغ آب دادنـد جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شـد پیـراهــن خــونیـن او، با تن یـکــی شــد "بنسعد ازدی" بر تنش زد نیزه ازپشت هر سنگـدل، یکـبار آن شهزاده را کشت افتاد، روی خــاک و عـمـو را صـدا زد مانند مــرغ ســر بریــده دست و پــا زد فـرزند زهــرا همچـنــان بــاز شکـاری آمــد بــه بــالای ســرش بــا آه و زاری در دست گـلچـیــن، دید یاس پرپرش را میخواست،کز پیکرجدا سازد سرش را با تیغ بر او حمله، چــون شیـر خدا کرد دست پـلـیــد آن ستـمـگــر را جــدا کـرد لشکــر، بـرای یــاری او حـمـلــه کردند آوخ! که با آن پـیـکــر خونین چه کردند از میـهـمــان خویش اسـتـقـبــال کــردند قـــــرآن ثـــارالله را پـــامـــال کـــردنـــد با آنـکــه بر هـر داغ، داغ دیگرش بود این داغ دل، تـکــرار داغ اکـبــرش بـود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیه السلام
سینه به سینه رو به حرم می برم تو را باشد، به رویِ زخمِ پَرَم می برم تـو را آنقدر خــاطــرِ تو بـرایـم عـزیـز هست حتی شده به رویِ سـرم می برم تـو را چه آبــروئی از مـنِ تنـهــا خـریـده ای ای داغِ مانده بر جگرم می برم تـو را خیـلــی مواظبم كه نریزی ز دستِ من بر مژه های چَشمِ تــرم می برم تـو را طاقت بیــار چند قــدم بیشتر كه نیست با آب و تـابِ بیـشـتــرم می بـرم تو را از هـم مپاش، كارِ مـرا زارتــر نكــن من قول داده ام ببـرم، می بــرم تو را در چَشمِ مـادرت به چه رویی كنم نگاه ای بی زِرِه شده سپـرم، می برم تو را بردنــد بـرعبـا پـسرم را ولـی خــودم هر طورهست ای پسرم، میبرم تو را نازك شدی ز پیـرهنـت پیـرهـن تـری تا نشكنی تكان نخورم می بــرم تو را روشن شده است چَشمِ من از قدّ كشیدنت سینه به سینه روبه حرم می برم تو را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سید الشهدا علیه السلام
شعــری سروده ام به بلنـدای کــربــلا هــر مصرعش حکایت شبهای کــربلا من یــادگــار نـستــرن بــاغ کـوثــرم غیر ازغم حسین غمی نیست درســرم من آبــرو بــرای یـتـیـمـان گــرفته ام شکــر خــدا اجازه ی میدان گـرفته ام خورشیدم ازکرانه ی زهرا دمیده است حُسن حَسن میانه ی میدان رسیده است از حُسن رویــم آبــروی ماهتـاب رفت مژده، که پای کوچک من تا رکاب رفت شیرازه ی مفاصلم از هــم گسسته شـد هر بـنـد استـخــوان تن من شکـستـه شد بنگرعمو مرا که در این حال محتضر قــدّی کشیده ام که تـو نشناسی ام دگـر احلی من العسل شده احــوال این یتـیـم بنگر عـمــو شکسته شده بال این یتـیـم لب تشنه تر ز تشنگی ام کــوثری نشد پاشیده تـر ز پیکــر من پـیـکــری نشد من خــاطــرات سـبــز دیــار مدینـه ام گل کرده جای سمّ ستوران به سیـنه ام
: امتیاز
|
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
چشم هایش همه را یاد مسیـحــا انداخت در حرم زلزله ی شــور تمـاشـا انداخت هیچ چیزی که نمی گفت فقط با گــریــه جلوی پای عمو بود خـودش را انـداخت با تعجب همه دیــدنــد غــم بــدرقـه اش کوه طوفان زده را یک تنه ازپا انداخت بی زره رفت و بــلا فاصله بــاران آمد هر کس از هر طرفی سنگ به یک جا انداخت بی تعادل سر زین است رکابی که نداشت نیزه ای از بغل آمد زد و او را انـداخت اسب ها تــاختــه و تـاخـتــه و تاخته اند پس طبیعی است چه چیزی به تنش جا انداخت با عـمــو گفتن خود جــان عمو را برده آنکه چشمش همه را یاد مسیحا انـداخت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سید الشهدا علیه السلام
جان سپــر، شمـشـیر آه دل، زره پیراهنم دل شکسته کــام تشنــه اشک دامن دامنم آن که گرید بر غریبی امامش زیــر تیـغ وآن که درامواج خون بر مرگ می خندد منم من که خود سینه سپر کردم به استقبال تیر احتـیـاجی نیست بر تیغ و کلاه و جوشنم آب تـیـغـم در گـلـو شیرینی کـامم عطش زخــم روی زخــم، تنها مرهم زخم تـنـم ای پــدر بر دیــدۀ من پـای بگذار و ببین وقت جان دادن بود دست عمو بر گردنم گاه، گریم برحسین وگاه، سوزم ازعطش در میان آب و آتش هـمـچو شمع روشنم ازهمان روزی که پا بگذاشتم در این جهان منتظر بودم که سر در مقدم یـار افـکـنم ای عموجان،من که عمری درکنارت بوده ام حـال بـنگــر بی کس و تنها کنار دشمنم گر چه (میثم) کم بود از خار راهی پیش ما فیض بخش او زعطرخویش دراین گلشنم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیه السلام
گل من چرا زخمی از نیش خـاری پـــراکـنــده در دامــن لاله زاری؟ مرا داغ لبهای خشک تو بــر دل تو بهرچه ازچشم خود اشکباری؟ تنت مثل جــوشن شده حلقه حلقـه تو دیگر نیازی به جـوشن نـداری مزن اینقدر دست و پا روی دستم قـرار دل مـن چـرا بـیقـــراری؟ تو ماه به خون خفـتهام در زمینی تو باغ خــزان دیــدهام در بهـاری شهیدان نهادند بر خاک، صورت تو سر بر سردوش من میگذاری چگـونه عــمـو زنـده بـاشد ببـیـنـد تو جان برسر دست اومیسپاری؟ چگـونه عسل از دم تیغ خـوردی که خون از دهان تو گردیده جــاری خدایت دهد اجر، «میثم» که بـر ما ز دل میسرایی، به خون مینگـاری
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت زینب در شام غریبان
مانند یک فـرشتـۀ از پـا نـشــسته بــود غمگین تر از همیشه در آنجا نشسته بود هشــتاد و چـار حـوریه دور نگاش بود دور از نـگـاه مـردم دنـیـا نـشـسـته بود بر روی دامنش که نـسیم مـدیـنه داشت تنـهـا نـماد کـوچک زهـرا نشــسته بود می خواست خـطبه ای به زبانش بیاورد بی خـود نبـود این هـمـه بالا نشـسته بود با یـاد خـانـۀ پـدری مـحـو و بـی قـرار اطـراف کـوفه را به تـماشـا نشسته بود یک مـاه می گذشـت برای ظهــورشـان مـسلـم، کــنـار جـاده آن ها نشـستـه بود درچشم های روبه خدایش در آن غروب تصـویر یک هلال چه زیـبا نشسته بود از نـیـزه مقـابـل خـود چـشم بـرنداشـت زیرا هـلال یـک شـبه آنجا نشــسته بود
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام سجاد علیه السلام در خروج از کربلا
گل کرد خون و غریبی در عمق چشمان سجّاد آتش گرفت و فرو ریخت با خیمهها جان سجّاد دردی بزرگ وصمیمی، بادست خودشانه میزد بر روح عصیانگر باد، موی پریشان سجاد طوفان سختی خبر داد: یک مرد از اسب افتاد سجّادهها گُـر گرفتند از اشک پنهان سجاد آئیـنهها ضجّه کردند با سـینـهای پاره پاره وقـتی که رنج اسارت گردید مهمان سجاد گنجشکهای هراسان آشفته سر میدویدند گاهی به دامان زینب، گاهی به دامان سجّاد یک کاروان غیرت ودرد،با قفل و زنجیرمیرفت میراث خون بود و خطبه، میراث دستان سجّاد بر نیزه های اسیری صد شعله روئید وقتی گل کرد خون و غریبی درعمق چشمان سجّاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سید الشهدا علیه السلام
رفتند یـک بــه یک همـۀ هـمرهـان مــن من مانــدم و غــمی که بریــده امـان من شیرینتر ازعسـل که شــنـیـدی، بـیا بـبین بــگذار لحـظهای تـو زبان در دهان مـن
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
لفـظ طـیار تو مـعــراج بـرد معـنـی را اشک چـشمـان تو میـخانه کـند دنـیا را تکیه بر کعبه بزن سـر بده آواز ظهور چون که این کار تو خوشحال کند زهرا را آن که در قـدرت تو رفـتن امـروز نهاد داد بــر قـبــضـۀ تــو آمـــدن فـــردا را کعبه را شوق طواف تو نگهداشته است ورنه ریگ است و بگردد همۀ صحرا را هرکه زنده است به خورشید سلامم ببرد ما که مردیم و ندیدیم به خـود گرما را ای عطش! تشنگی کوزه به دریا برسان یک نفر یک خـبر از ما بدهـد دریا را
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
عشق از سرای این دل من پا نمی شود مجـنون دلش بجز سوی لیلا نمی شود بالای تخت یوسـف کـنـعـان نـوشـته اند هر یوسفی که یـوسف زهرا نمی شود این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر بـی روی یــار آب گــوارا نـمـی شـود سـایـه کـجـا و دیـدن تـشـریف آفــتـاب می خـواسـتم بـبـیـنـمـت امـا نمـی شـود دق مرگ كرد بسكه مرا خواند بر خودم آئـیــنـه از كـنــار دلــم پــا نـمـی شــود تعجیل كن و گرنه كه از دست می روم این كارها به صبـر و مـدارا نمی شود هرگـز مـكـن سـوال چرا ما نرفـتـه ایـم هر قـطـره ای كه فـانی دریـا نمی شود بر من مگیر خُرده كه درد فراق دوست جـز با نـگـاه دوسـت مـداوا نمـی شود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
شـأن تـو را به شـیـوۀ نـاز آفـریـده انـد ذاتــا" مـــرا بــرای نــیــاز آفـریده اند از آتـش زیـارت تـو شـعـلـه می کـشـد دل را بــــرای سوز و گداز آفریده اند بیخود به سوی کوی تو من رو نمیکنم این قـبــله را برای نــمـاز آفـریـده انـد جز این که هرکجا بتوان یا رضا شنید خـورشـید را بـرای چه بـاز آفریده اند یک قطـره آب بودم و دریا شدم کنون این قــوم را چه آیــنـه سـاز آفریده اند گاهـی فـراز قُـربـم و گاهی فـرود بُعد این راه را نـشـیـب و فـراز آفـریده اند پـیـونــد مــا و تــو ز ازل تـا ابـد بُـوَد این رشـتـه را چـقـدر دراز آفـریـده اند ما را غلام حلقه به گوشت ولی تو را پـروردگـار بــنــده نــواز آفــریـده انـد شـعـریم و پشت ظاهـر ما معـنی دگر مـا را ز مـسـتـعـار مـجـاز آفـریـده اند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در برگشت به کربلا
بـرگـشـتـم از رســالـت انــجــام داده ام زخـمی تـرين پيـمبـر غمگيـن جـاده ام نا بـاورانـه از ســفـرم، خـيـل خـارهـا تـبــريـك گـفـتـه انـد به پـای پــيــاده ام يا نيست باورم كه در اين خاك خفته ای يـا بـر مـزار بـاور خود ايــسـتـاده ام بــارانـم و ز بـام خــرابــه چــكــيــده ام شـرمـنـده ســه سـالـه از دست داده ام زير چـراغ مـاه سرت خـواب رفــته ام بـر شـانـه كـجـاوه تـو ســر نهــاده ام دل می زدم به آب بـر آتــش بـرای تـو از خـيمه ها بپـرس كه پـروانه زاده ام چون ابـر آب می شـدم از آفـتـاب شـام تـا ذره ای خــلـل نــرســد بـر اراده ام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
بـوی دود ربـنـایـی سـوخـتــه می وزد در خـیمه هایی سوخته دیده ام در قاب زنجـیری سیاه عـکـس های کـربلایی سوخـته یک نفـر دارد میان کـعـبه اش می نـهـد سنگ بـنـایی سـوخته آه ای دریـای بی احـساس آی آب می خواهد صدایی سـوخته کشتی ایی افتاده درامواج دود در کـنـارش ناخـدایی سـوخته کـاروان شـعـلـه دارد می رود در پی اش دامان و پایی سوخته در پی عـمامـه ای خاکـسترین می رود آل عــبـایـی سـوخـتـه آی جـبــرائـیل بالـت را بـپای هست این غار حرایی سوخته
: امتیاز
|